تصمیم گرفتن همیشه سختترین کارها تو زندگی و کسبوکاره. اما سختتر از خود تصمیم، اینه که بتونی توی دل تردیدها، فشارها و جذابیتهای گذرا، یه نقطه ثابت داشته باشی؛ یه جایی که هر وقت بهش رجوع کردی، بدونی تصمیم درست کدومه. این نقطه توی مدل بونسکی اسم داره: لنگرگاه تصمیم.
لنگرگاه تصمیم در بونسکی، اون ارزش یا باوریه که فرد یا سازمان، تمام تصمیمهای کلان یا حساس رو بر اساس اون محک میزنه و اگر در کشاکشها و بحرانها بهش رجوع کنه، مسیر درست رو پیدا میکنه.
به زبون سادهتر، یه قطبنماست. شاید تصمیمها تغییر کنن، ولی اون قطبنما همیشه به یه جهت اشاره میکنه
چون لنگرگاه، جاییه که کشتی حتی وسط طوفان هم توش آروم میگیره. سازمان یا آدمی که لنگرگاه نداره، با هر موجی تغییر جهت میده. اما اونی که داره، تو سختترین موقعیتها هم، یه جایی برای ایستادن داره.
Shu-Ha-Ri در فرهنگ ژاپنی: توی این مسیر یادگیری، وقتی به مرحله «ری» میرسی، تصمیمها دیگه فقط تکنیکی نیستن؛ بر پایهی جوهرهی درونی و ارزشهای ثابت تو هستن. این دقیقاً مثل لنگرگاه تصمیمه.
Mission-Driven Management (در آمریکا): خیلی از شرکتهای معناگرا (مثل Patagonia یا Basecamp) تصمیمهاشونو بر اساس یک ارزش پایه (مثل صداقت یا حفظ محیط زیست) میگیرن.
واژه “Anchor Value”: در ادبیات منابع انسانی جهانی، به ارزش پایهای که تصمیمها بر اون استوار میشن، anchor value میگن. بونسکی به شکل خاصتری باهاش کار میکنه.
در ادبیات عرفانی و حکمی ما، همیشه صحبت از اصل، بنیاد، یقین، فطرت، قبله، عهد و… بوده. «آدم باید یه قبله داشته باشه» یا «هر چی میکنی، فقط با خودت راست باش» یعنی همون رجوع به لنگرگاه تصمیم.
بونسکی از همین گنجینه فرهنگی استفاده کرده و نشون میده که تصمیم درست فقط با تحلیل سود و زیان درنمیاد، باید به لنگرگاه معنوی تکیه کنیم.
اگر همهی سودها و ضررها یکی بودن، فقط بر اساس باورت تصمیم میگرفتی، اون باور چی بود؟
تیم شما بیشتر تصمیمهاشو بر چه ارزش یا حس درونیای گرفته؟ اون لنگرگاهه
تمرین: بازنویسی مسیر از زاویه لنگر
سه تصمیم مهم چند سال گذشتهت رو بنویس.
در هر کدوم، ببین چی بیشتر برات مهم بوده (مثلاً: حفظ آبرو، وفاداری، صداقت، کمک به دیگران، خلاقیت، آرامش، رشد، عدالت).
اونی که تکرار شده یا حس محوری تصمیمها بوده، همونه که باید بشه لنگرگاهت
در بونسکی، لنگرگاه تصمیم:
معیار ارزیابی عملکرد نیست، معیار ارزیابی جهتگیریه.
پایهی طراحی استراتژیهای انسانی، اخلاقی و معنویه.
باعث میشه مدیریت معنوی فقط شعار نباشه؛ بشه یک رفتار عملی
«ما هر تصمیمی رو میسنجیم با اینکه آیا به رشد انسانی تیم کمک میکنه یا نه.»
«تصمیمهایی میگیریم که اگر فرزندمونم ببینه، بهش افتخار کنیم.»
«اگه بین سود بالا و صداقت باید یکی رو انتخاب کنیم، صداقت رو انتخاب میکنیم.»